...نگاهت کافیست تا دوباره در هوای آمدنت بمیرم
هوای دفترم امشب هوای دلتنگی است
غرور و بغض و نیازم غریق یکرنگی است
دچار می شوم اینجا. . . دچار یک غربت
تمام ثانیه هایم اسیر این جنگی است
که در گرفته میان گریز و جا ماندن
در این هوای تمنا ، چه جای دلسنگی است ؟
بهانه های قدیمی هنوز بیدارند
برای من که غرورم شکسته این ننگی است
نباید از تو بگویم. . . نباید از تو بخوانم
غرور لعنتی ِ من دچار بیرنگی است
گذشته بودم و با خود خیال می کردم
فقط تویی که هوایت هوای دلتنگی است
هنوز بعد ِ فراقی که بین ما افتاد
گمان ساده ی خامم به فکر همرنگی است
دوباره بی تو من امشب عروج خواهم کرد
به سوی خاطره هایی که از دلی سنگی است !
نوشته شده در دوشنبه 90/8/30| ساعت
7:1 عصر| توسط نجما| نظرات ( ) |
قالب رایگان وبلاگ پیچک دات نت |