سفارش تبلیغ
صبا ویژن


...نگاهت کافیست تا دوباره در هوای آمدنت بمیرم

زمان، بس کند می گذرد برای آنان که در انتظارند، بس طولانی است برای آنان که در اندوهند، وبس کوتاه برای آنان که سرخوش اند، اما ابدی است برای آنان که عاشق اند.

--------------------------------------------------

یک غنچه بدون شاخه خواهد پژمرد / یک شاخه بدون غنچه هم خواهد مرد / سوگند به عشق ، باغبان برگردان / بی غنچه دلم تاب نخواهد آورد .

-----------------------

هیچوقت نقاش خوبی نخواهم شد! امشب دلی کشیدم شبیه نیمه سیبی، که به خاطر لرزش دستانم در زیر آواری از رنگها ناپدید شد

-----------------------

 

 


-----------------------

قلبم محکوم شد به شکستن ، غرورم محکوم شد به شکستن ، احساسم محکوم شد به بازی گرفتن و چشمانم محکوم شدند به باریدن . . .
اما عشقت محکوم شد که بماند در تکه تکه قلبم و قطره قطره ی جانم

--------------------

ما با دلمان هنوز مشکل داریم / صد سنگ بزرگ در مقابل داریم / معشوق خودش می برد و می دوزد / انگار نه انگار که ما دل داریم

------------------

چه کسی میخواهد من و تو ما نشویم ، خانه اش ویران باد / من اگر ما نشوم تنهایم ، تو اگر ما نشوی ، خویشتنی .

------------------

 

دلم تنگ است، دلم اندازه ی حجم قفس تنگ است، سکوت از کوچه لبریز است، صدایم خیس و بارانی ست، نمیدانم چرا در قلب من پاییز طولانی است

 


نوشته شده در دوشنبه 90/8/30| ساعت 12:6 عصر| توسط نجما| نظرات ( ) |

با توام

با تو خدا

یک کمی معجزه کن

چند تا دوست برایم بفرست

پاکتی از کلمه

جعبه ای از لبخند

نامه ای هم بفرست

 

کوچه های دل من

باز خلوت شده است

پیش از آن که برسم

دوستی را بردند

یک نفر گفت به من

باز دیر آمده ای

دوست قسمت شده است

 

با توام

با تو خدا

یک دل قلابی

یک دل خیلی بد

چقدر می ارزد ؟!

من که هرجا رفتم گفتم:

شده این قلب حراج

بدوید

یک دل مجانی

قیمتش یک لبخند

به همین ارزانی

 

هیچ کس دل نخرید

هیچ کس قلب مرا قرض نکرد

هیچ کس هم ندوید

 

با توام

با تو خدا

پس بیا این دل من مال خودت

من که دیگر رفتم اما

ببر این دل را دنبال خودت


نوشته شده در دوشنبه 90/8/30| ساعت 11:47 صبح| توسط نجما| نظرات ( ) |

یک پنجره برای شنیــــــــــــــــــدن

یک پنجره که مثل حلقه ی چاهــــــــــــــــــــــــی

در انتهای خود به قلب زمین می رســـــــــــــــــــــــــــــــــــــد

و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنـــــــــــــــــــــــگ

یک پنجره که دست های کوچک تنهایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی را

از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

سرشار می کنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

و می شود از آنجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد

یک پنجره برای من کافیســــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

*ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ*ـــ ـــــ ــــــ ـــــ ـــــ ــــ ـــــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ*

*ــــــــــــــــــــــــــــــ*ــــــ ـــــ ــــ ـــــ ــــ ـــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــــــ *ــــ ـــ ــــ ــــ ـــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــــــ*ــ ـــ ـــ ـ*ـــــــــــــــــــــــــــــ*

*ــــــــــــــــــــــ*ـ ـ*ـــــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــ*ــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــــــــــ*

*ــــــــــــــــ*

*ــــــ*

*


نوشته شده در دوشنبه 90/8/30| ساعت 11:38 صبح| توسط نجما| نظرات ( ) |

توراارزونخواهم کردهیج وقت!تورالحظه اىخواهم پذیرفت که خودت بیایى بادل خود،نه باارزوی من...


نوشته شده در دوشنبه 90/8/30| ساعت 10:5 صبح| توسط نجما| نظرات ( ) |

گریه کنم یا نکنم آخر ماجرا رسید

گریه کنم یا نکنم قصه به انتها رسید

تو می روی و آینه پر می شود از بی کسی

از من سفر می کنی و به مرگ قصه می رسی

ببین که آب می شود قطره به قطره قلب من

من منو و قصه ی ماست فاجعه ی جدا شدن

تو جامه دان پر می کنی من خالی از جان می شوم

یک لحظه در چشمم ببین ، ببین چه ویران می شوم

بعد از تو با من چه کنم ، با من بی پناه من

کجای شب پنهان شوم ، کجای این عاشق شکن

تو می روی و جان من گور ترنم می شود

خورشیدکی که داشتم در شب من گم می شود

چیزی نگو به آینه با رازقی حرفی نزن

برای بار آخری تنها نگاهی کن به من

 


نوشته شده در یکشنبه 90/8/29| ساعت 10:10 عصر| توسط نجما| نظرات ( ) |

درخت با جنگل سخن می گوید

علف با صحرا

ستاره با کهکشان

و من با تو سخن می گویم

نامت را به من بگو

دستت را به من بده

 

حرفت را به من بگو

قلبت را به من بده

من ریشه های تو را دریافته ام

و با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام

و دستهایت با دستان من آشناست

در خلوت روشن با تو گریسته ام

برای خاطر زندگان......


نوشته شده در یکشنبه 90/8/29| ساعت 10:5 عصر| توسط نجما| نظرات ( ) |

سلام بهونه قشنگ من برای زندگی

آره بازم منم همون دیونه همیشگی

فدای مهربونیات چه میکنی با سرنوشت؟!

دلم واست تنگ شده بود این نامه رو برات نوشت!

حال من و اگه بخوای رنگ گلای قالیه

جای نگاهت بدجوری تو صحن چشمام خالیه

ابرا همه پیش منن اینجا هوا پر از غمه

از غصه هام هرچی بگم جون خودت بازم کمه

دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون

فریاد زدم یا تو بیا یا منو پیشت برسون

فدای تو یه وقت شبا بی خوابی خسته ات نکنه

غم غریبی عزیزم سرد و شکسته ات نکنه

چادر شب لطیفتو از روت شبا پس نزنی

تنگ بلور آبتو یه وقت ناغافل نشکنی

اگه واست زحمتی نیست بر سر عهدمون بمون

منم تو رو سپردمت دست خدای مهربون

راستی دیروز بارون اومد منو خیالت تر شدیم

رفتیم تا اوج آسمون با ابرا هم سفر شدیم

از وقتی رفتی آسمون پر کبوتره

زخم دلم خوب نشده از وقتی رفتی بدتره

فدای تو نمی دونی بی تو چه دردی کشیدم !

حقیقتو واست بگم به آخر خط رسیدم

رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی

قسمت تو سفر شدو قسمت من آوارگی

به خاطرت مونده یکی همیشه چشم به راهته

یه قلب تنها و کبود هلاک یک نگاهته

من میدونم‌من میدونم همین روزاعشق من ازیادت میره

بعدش خبر میدن بیا که داره عشقت میمیره

عکسای نازنین تو با چند تا گل کنارمه

یه بغض کهنه چند روزه دائم در انتظارمه

تنها دلیل زندگی! با یه غمی دوست دارم

داغ دلم تازه میشه اسمتو وقتی میارم

وقتی تو نیستی چه کنم با این دل بهونه گیر

مگه نگفتم چشاتو از چشم من هیچ وقت نگیر

حرف منو به دل نگیر همش غم غریبیه

تو رفتی من غریب شدم چه دنیای عجیبیه!

میگم شبا ستاره ها تا می تونن دعات کنن

نورشون بدرقه پاکی لحظه هات کنن

تنها دلیل زندگیم!

با یه غمی دوستت دارم...


نوشته شده در یکشنبه 90/8/29| ساعت 11:30 صبح| توسط نجما| نظرات ( ) |

من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد

نوبت خاموشی من سهل و آسان می رسد

من که می دانم که تا سرگرم بزم و شادی ام

مرگ ویرانگر چه بی رحم و شتابان می رسد

پس چرا عاشق نباشم؟

پس چرا عاشق نباشم؟

من که می دانم به دنیا اعتباری نیست نیست

من که می دانم اجل ناخوانده و بیدادگر

سر زده می آید و راه فراری نیست نیست

پس چرا عاشق نباشم؟پس چرا عاشق نباشم؟

 

 


نوشته شده در شنبه 90/8/28| ساعت 11:35 عصر| توسط نجما| نظرات ( ) |

هر آنچه خواستم نیامد به دست / چون که بیگانه بودم با این دنیای پست / پی آب بودم کوزه به دست / چون که آب یافتم، کوزه شکست

=================================

امشب شب رویایی تو بود و تو نبودی / در دل همه آوای تو بود و تو نبودی / دل زیر لب آهسته تمنای تو میکرد /در حسرت دیدار تو بودو تو نبودی

=================================


نوشته شده در شنبه 90/8/28| ساعت 11:31 عصر| توسط نجما| نظرات ( ) |

برام هیچ حسی شبیه تو نیست.. کنار تو درگیر آرامشم
همین از تمام جهان کافیه.. همین که کنارت نفس میکشم

برام هیچ حسی شبیه تو نیست.. تو پایان هر جستجوی منی
تماشای تو عین آرامشه.. تو زیباترین
آرزوی منی

منو از این عذاب رها نمیکنی.. کنارمی به من نگاه نمیکنی
تمام قلب تو به من نمیرسه.. همین که فکرمی برای من بسه

از این عادت باتو بودن هنوز.. ببین لحظه لحظم کنارت خوشه
همین عادت با تو بودن یه روز.. اگه
بی تو باشم منو میکشه

یه وقتایی انقدر حالم بده.. که میپرسم از هر کسی حالتو
یه روزایی حس میکنم پشت من.. همه شهر میگرده دنبال تو

منو از این عذاب رها نمیکنی.. کنارمی به من نگاه نمیکنی
تمام قلب تو به من نمیرسه.. همین که فکرمی برای من بسه


نوشته شده در شنبه 90/8/28| ساعت 11:16 عصر| توسط نجما| نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

قالب رایگان وبلاگ پیچک دات نت

MehrnoOsh - Bii To
شب شکن : شب شکن