...نگاهت کافیست تا دوباره در هوای آمدنت بمیرم
همیشه مهم توبودی اگه غروری بود برای تو بود...... اگه احساسی بود بازم برای تو بود.... ومن قانع به یه نگاهت بودم........نگاهی که همیشه یه چیزی شبیه غم غریب یا یه غروب پاییزی توش بود ......... یه حسی بهم میگفت باهات نمی مونه وحالا نمیدونم حرفات رو باور کنم یا کارات رو....... دل به کلمات عاشقانت بسپارم یا از کارای نا مهربونت دلگیر بشم....... می بینی هنوز هم برنده ی این بازی تویی و هنوزم دل من نمیخواد مرگ عاطفه هارو باور کنه.......
نوشته شده در شنبه 90/8/28| ساعت
3:42 عصر| توسط نجما| نظرات ( ) |
قالب رایگان وبلاگ پیچک دات نت |