...نگاهت کافیست تا دوباره در هوای آمدنت بمیرم
دلم به حال عشق می سوزد کاش می توانستم بگویم چقدر دلتنگ لحظاتی هستم که ساده از آن گذشتم نگاهت کافیست تا دوباره در هوای آمدنت بمیرم تو همیشه دعوتی ... راس ساعت دلتنگی برهنه ات می کنند تا بهتر شکسته شوی نترس گردوی کوچک آنچه سیاه می شود روی تو نیست دست آنهاست . . . دارم شبیه بچگی ام گریه می کنم از اینکه آمده ای تا بپرسی احوالممی اندیشم زندگی رویاییست و بال و پری دارد به اندازه عشق.
بیاندیش که اندازه عشق در زندگیت چقدر است؟
آثار عشق در کجای زندگیت است؟
چرا سالهاست کسی را عاشق ندیده ام ؟
مگر نمی دانیم برای هر کاری عشق لازم است
رهگذری آرام از کنارم می گذرد و بدون احساسی می گوید : صبح بخیر
صدایش در صدای باد و باران گم می شود و به گوش قلبم نمی رسد
زمان می گذرد و در انتهای راه می فهمی چقدر حرف نگفته در دل باقی ماند
حرفهایی که می توانست راهی به سوی عشق باشد
حرفهای ناتمامی که در کوچه های بن بست زندگی اسیرند
ناگهان لحظه غربت می رسد و تو در میابی که چقدر زود دیر شده
به تکاپو می افتی ... در غربت بیابان، در کوچ شبانه پرستوها
در لحظه وصال موج و ساحل دنبال عشق می گردی.
دیر شده خیلی دیر
هر روز دوست داشتن را به فردا می انداختی و حالا می بینی دیگر فردایی وجود ندارد
سالها چشمت را به رویش بسته بودی و نمی دانستی
و یا شاید نمی فهمیدی
امروز حرف حقیقت را باور می کنی ...
اما افسوس که خیلی زودتر از آنچه فکر می کردی دیر شده
آن کس که لذت یک روز زیستن و عاشق بودن را تجربه کند،
انگار که هزار سال زیسته و آنکه امروزش را قدر نمیداند،
هزار سال هم به کارش نمی آید !
اگه بگن یه روز واسه زندگی کردن فرصت دارین
اگه اعلام کنن دنیا داره تموم میشه
تمام خطوط تلفن اشغال میشه واسه دوستت دارم گفتن ها
یعنی در آخرین لحظات تازه به اون کسی که واقعا دوستش داریم ابراز علاقه میکنیم
در همان یک روز دست بر پوست درخت می کشین ...
روی چمن میخوابین
کفشدوزک ها رو تماشا میکنین ...
سرتونو را بالا میگیرین ... و ابرها را میبینین
انگار که بار اوله اونهارو میبینین و به آنهائی که نمیشناسین سلام میکنین
غصه نباید بخورین ... وگرنه همین یه روز رو هم با غصه خوردن از دست میدین ...
شما در همان یک روز آشتی میکنین و می خندین می بخشین
تازه میفهمین عاشق بودین و نمیدونستین
این قدر که غرق در زندگی بودین
هیچوقت نه به کسی محبت کردین و
نه اجازه محبت کردن رو به کسی دادین
دلم میسوزه واسه آدم هایی که همیشه در فردا زندگی میکنن
به خیال داشتن عمر نوح
خدایا .. من همانی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم
همانی که وقتی دلش می گیرد و بغضش می ترکد، می آید سراغت
من همانی ام که همیشه دعاهای عحیب و غریب می کند
و چشم هایش را می بندد و می گوید
من این حرف ها سرم نمی شود. باید دعایم را مستجاب کنی
همانی که گاهی لج می کند و گاهی خودش را برایت لوس می کند
همانی که نمازهایش یکی در میان قضا می شود و کلی روزه نگرفته دارد
همانی که بعضی وقت ها پشت سر مردم حرف می زند
گاهی بد جنس می شود البته گاهی هم خود خواه
حالا یادت آمد من کی هستم
خدایا می خواهم آنگونه زنده ام نگاه داری که نشکند دلی از زنده بودنم
و آنگونه مرا بمیرانی که کسی به وجد نیاید از نبودنم
زندگی در حالی سپری می شود که نمی دانم آیا فردایی هست یا نه ؟
و من به این امید زنده ام که یک روز به او برسم وسرود زندگی را زمزمه کنم
دلم واسه اول دبستانم تنگ شده , وقتی تنها یه گوشه از حیاط مدرسه وایسادی یه نفر میاد و بهت میگه با من دوست میشی؟
تنها بودن بهتر از تنها شدن است.
یادم نرود که : من تنها هستم ، اما تنها من نیستم . . .
پناه بگیرید . . . باز تنهائی در راه است.
این حرف ها که روی ورق جا نمی شود
چیزی به غیر اشک برایم نمانده است
با گریه هم که بغض دلم وا نمی شود
من مثل کودکی که در این شهر گم شده
در جستجوی خانه به اینجا رسیده ام
عمری به جای دشت و چمن توی دفترم
تصویر دردهای خودم را کشیده ام
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم
دلم برای خودم تنگ می شود آری:
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را
اشاره ای کنم ، انگار کوه کن بودم
من آن زلال پرستم در آب گند زمان
که فکر صافی آبی چنین لجن بودم
غریب بودم ، گشتم غریب تر اما:
دلم خوش است که در غربتِ وطن بودم
تنها به یک اشاره ی کوچک ، به هر چه نیست
ایـــن زندگــی به درد دل مــن نخــورد ، خـورد ؟
ایــــن قــرص هــم که درد ســرم را نبـرد ، برد ؟
مـن یک رقم ، ... رگـــم قلیان رگــی که نیست
بـا یـک اشــاره بـا جـــریــان رگــی کــه نیــست
اصــلا تــپانــچه ای کــه بــه مــن تیر مــی کشد
یک لحظه راســت ، یا که چــپم ، تیر می کشد
دیگــــر تــــمـام فلــــســــفه هـــا گیــــج میــــرود
حـــتی امــــید مــــن بــــه خــــــــدا گیــج مــیرود
شبیه روز نخستین دوباره خوشحالم
هنوز مثل همیشه به غصه می خندم
هنوز مثل همیشه به درد پابندم
آهای یار صمیمی رفیق دیرینه
کسی نمانده برایم به غیر آیینه
هوای خانه پر از بوی غربت و درد است
وشهر گرم شما در نگاه من سرد است
هوای شهر شما با دلم نمی سازد
کسی به آینه و آب دل نمی بازد
هزار حرف نگفته زبان گفتن نیست
هزار راه نرفته و پای رفتن نیست
هنوز لحظه دیدار جاده می لرزد
و باز دست دلم بی اراده می لرزد
برای آمدنت مثل قبل بی تابم
قالب رایگان وبلاگ پیچک دات نت |